سراغ بال های خنده ی مرا،
از برگ هایی بگیرید

که زیر پای عقاید کهنه خُرد شده اند!

 

من از کجا می دانستم

روی زمینی تا به این حد پست

در شبی که انکارش بزرگترین دروغ تاریخ بود

می شود پرواز کرد؟

 

مانده بودم بین فاصله های اجباری قرمزی

که کلماتمان را روی هر خط

هر بار غریب تر می کرد.

باورش سخت بود اما،

خیالِ مرا نبضِ نفس های تو

از هر حقیقتی واقعی تر می کرد.

 

کِنارِ صنوبری که سعی داشت آوازش

مرا به یاد تو بیاندازد،

فکرم، جای دیگری بود.

من تمام راه

در تکاپوی هر سوتِ قطار

تکرار و تکرار و تکرارِ چشم های تو را می دیدم

که بسته بود.

 

باورش سخت بود اما،

بافتنیِ خیال انگیزم

اندازه ی پاییز بود.

 

/.///-/

 

 

259| یک دنیا راه مسدود

264| قرار عاشقانه ی آب و آینه

263| در تکاپوی هر سوت قطار

  ,های ,تو ,روی ,قطار ,مرا ,های تو ,بود اما، ,سخت بود ,می کرد ,در تکاپوی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران بلیت آموزش php (وبلاگ یک پی اچ پی کار) در و پنجره دوجداره اسراییل و شناخت فرهنگ صهیونیسم کانتیگ ملکهٔ پرده‌های سینمای اینجا بـــَـهارنارنـــِج عاشق است ... خدمات پس از فروش پکیج دیواری و اسپلیت در شیراز علم آی تی موسسه خدمات پرستاری نبض