تمامِ راه

فکر اتصال اندیشه ی آب به آینه بودم.

صحبتِ تو

نشناختنِ سر از پا بود،

من فکرِ فردای هنوز نیامده بودم!

قرار بود لباس های زمستانی ام

دست های تو باشند؛

باران زد و باد ریخت بر سرم خاکِ حنجره ها را،

قرار عاشقانه ی آب و آینه را،

من بهم زده بودم!
چقدر به سنگ ها اعتماد هست؟

آیا هست؟!

کِنار هم، من هفت - سنگ را چیده بودم!

 

/.///-/

259| یک دنیا راه مسدود

264| قرار عاشقانه ی آب و آینه

263| در تکاپوی هر سوت قطار

آینه ,ی ,آب ,سنگ ,عاشقانه ,ها ,ی آب ,عاشقانه ی ,و آینه ,آب و ,قرار عاشقانه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

من.ساده مسعود ملکی ح.انصاری فروش دوربین مداربسته دلنوشته فروشگاه اینترنتی شال و روسری گیپی شاپ اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه خانواده پرسش مهر سالتحصیلی 99-98